دل نوشته...

دل نوشته های من

دل نوشته...

دل نوشته های من

نیوفولدر

13. مرد، فاتح جنگ ها بود، همه از خشمش می ترسیدند، توی هیچ جنگی به دشمن پشت نکرد و فرار نکرد، درِ قلعه ی خیبر رو از جا کَنده بود و ... ولی ...

 

14. از مسجد داشتند برمی گشتند سمت خونه، مادر و پدر خانواده، هر دو خسته بودند و دلگیر، مرد سرش رو انداخته بود پایین.

 

15. مدّت ها بود که توی شهر هیچ کس بهش احترام نمی ­گذاشت ولی امروز جلوی خانواده شرمنده شده بود، به خاطر دستور پدر، مجبور شده بود در مقابل همه ی بی ­احترامی ­ها صبر کنه، به خاطر خدا. (پیامبر(ص) به امام علی(ع) توصیه کرده بودند که در مقابل همه ی حوادث پس از رحلت پیامبر(ص)، صبر کنند...)

 

16.  مادر به پدر خانواده گفت: "سرت رو بیار بالا، شما نباید شرمنده باشی، چیزی نشده که..."

 

"قال رسول اللّه(ص): علی مع الحق و الحق مع علی"

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۰۸
مهدی رضایی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی