دل نوشته...

دل نوشته های من

دل نوشته...

دل نوشته های من

نیوفولدر

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

9.  مرد رو با زور به همراه خودشون بردن به مسجد پدر! می گفتن: "باید با ما همراه بشی و ما رو تأیید کنی."

 

10.  مادر نتونست تحمّل کنه که با زور، مرد رو وادار کنن به تسلیم، آخه مرد، امام بود.

 

11.  مادر رفت مسجد، با همون حال زخم خورده، گفت: "اگه از شوهرم دست برندارید، شکایت شما رو می برم پیش پدرم..."

 

12.  مادر اینقدر با شهامت برخورد کرد که اون نامردها از ترس، از خواسته ی خودشون صرف نظر کردند، آخه شنیده و دیده بودند که حتّی پیامبر هم به مادر می گفت: "مادر"... (یکی از القاب مادر، "امّ ابیها" است).

 

"ان الذین یوذون اللَّه و رسوله لعنهم اللَّه فی الدنیا و الاخره"

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۲۲
مهدی رضایی

5. باز هم برای تسلیت گفتن نیومده بودند، اومده بودند مرد خونه رو با خودشون ببرند، هرچی داد و بیداد کردند نتیجه نداد، آخه مرد، آقا بود...

 

6. بعد از ورود به خونه، (گویا چهل نفر بودند)، مرد رو گرفتند و دستانش رو بستند و با زور به همراه خودشون کشیدند...

 

7. مادر، زخمی، روی زمین افتاده بود، دید که مرد رو دارن می برن، دست انداخت و کمربند مرد رو گرفت، می گفت اجازه نمی ده تا وقتی هست شوهرش رو با زور ببرن...

 

8. در طرفی چهل نفر نامرد و در طرفی یک مادر زخم خورده، این قدری مادر پای مرد خودش(پدر خونه) وایستاد، تا با زور او رو هم کشیدند...

 

 

"قال رسول اللّه(ص): فاطمة بضعة منی و هی نور عینی و ثمرة فوادی و روحی التی بین جنبی من آذاها فقد آذانی و من آذانی فقد آذی الله و من اغضبها فقد اغضبنی یوذینی ما آذاها."

یعنی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مکرر می فرمودند که : فاطمه(س) پاره تن من است و میوه دل و نور چشم و روح من که بین دو پهلوی من است کسی که فاطمه(س) را اذیت کند مرا اذیت کرده است و کسی که مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده و کسی که فاطمه(س) را به غضب آورد مرا به غضب آورده و اذیت می کند مرا کسی که او را اذیت کند .

��7G�>/X�8��7n>

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۱۵:۴۲
مهدی رضایی

1. همین چند وقت پیش بود که خبر فوت پدر توی همه جا پیچید، همه به هم تسلیت می گفتند ولی عجیب بود، آخرین باری که مردم از خونه رفتند بیرون هنوز پدر زنده بود، و بعد از فوت کسی برای تسلیت نیومد خونه، همه به هم تسلیت می گن ولی کسی سراغی از خانواده رو نمی گیره، چرا؟


2. تسلیت نمی گن، خب باشه، دیگه جوابِ سلام که واجبه. نکنه مردم کلّاً یادشون رفته پدر چی می گفت؟


3.  حالا همه چی به کنار، چرا بعد از این همه روز، این همه آدم با هم اومدند در خونه؟ صدای در میاد، واقعاً این همه آدم می خوان بیان داخل؟


4. کسی که در رو باز نکرد، پس چجوری اومدند داخل؟

"یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ"

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۴۷
مهدی رضایی