دل نوشته...

دل نوشته های من

دل نوشته...

دل نوشته های من

نیوفولدر

حکایت مادر / دَه از دَه، وداع ...- بازنشر و ویرایش

چهارشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۵۱ ب.ظ

37. مادر "شهید" شد. پدر موند و 4 بچّه ی یتیم...

 

38. بچّه ها رو آروم کرد، گفت: "وقتی مادر گفته من رو توی شب دفن کنید، شما نباید با صدای بلند گریه کنید تا دشمن ها بفهمند." بچّه ها به سختی قبول کردند.

 

39. پدر داشت مادر رو غسل می داد که یه دفعه صدای گریه ی پدر بلند شد، آخه هنوز تا اون موقع نمی دونست جسارت ها رو. این بار بچّه ها اومدند و پدر رو آروم کردند.

 

40. مادر "شهید" شد و بعد از مادر دنیا عوض شد...

"جسارت، حمایت، شکایت، خجالت، عیادت، شماتت، عبادت، سلامت و شهادت" در دنیای پیش از شهادت مادر بود و "وداع" در دنیای پس از شهادت مادر...

 

"امیرالمومنین امام علی علیه السلام فرمودند: سوگند به خدا که فاطمه علیها السلام هیچ گاه مرا خشمگین نکرد و در هیچ کاری از من سرپیچی ننمود . و من هرگاه به فاطمه علیها السلام نگاه می کردم، غم و اندوه از من زدوده می شد. "

 

"بأیّ ذنبٍ قُتِلَت..."

---------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت: اگر دلی شکست و اشکی جاری شد، یادی هم از ما بکنید، التماس دعا.

دل نوشت: "یتیم" شدیم...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۱۳
مهدی رضایی

نظرات (۲)

بسیار عالی
قلم تان نویسا إن شاءالله
یا علی
۱۹ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۰۱ سخندان بآژیر
سلام...

بسیار زیبا نوشتید...اجرکم عندالله..

التماس دعا مهندس..

یاعلی...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی